معرفی کتاب«عباس دست طلا»

                             کتاب عباس دست طلا

                             خاطره نگار:محبوبه معراجی پور-انتشارات فاتحان-1391


این  کتاب حکایت مردانگی ها و شب بیداری ها و کار شبانه روزی مردی است که وقتی می شنوی باورش بسیار دشوار است؛کارهایی را که او بهمراه گروهش به انجام رسانده،از خود می پرسی که مگرممکن است انسانی تا این حد کار کند؟!

بله!برای انسانی که اراده ای پولادین و همتی والا داشته باشد  و به جایگاه والا و شرافت انسانی فکر کند،ممکن است....

عباسعلی باقری یکی از اصناف و بازاریانی است که در زمان جنگ مغازه صدمتری اش را در تعمیرگاه روشن،با تعدادی

کارگر رها می کند و با پیشنهاد حاج داوود بقال و پس از بگو و مگوی بسیاربا نفس که مرا با زن و چندین فرزند خردسال چه کاری با جبهه و جهاد و خط مقدم....خلاصه راهیِِ جبهه میشود.

ایشان در خانواده ای بزرگ شده که چهار خواهر،یکی از او بزرگتر وبقیه کوچکتربودند.پدرعباسعلی آرزو داشت تک پسرش،منشا کارهای بزرگ و ماندگاری شود و شعار همیشگی پدراین بود:«اگر بخواهی می توانی؛پس همیشه چیزهای زیاد وسنگین از خدا بخواه وتلاش کن تا ببینی که صاحب همه چیز می شوی.»

 

 

این شیرمرد برای آنکه بتوانددر آینده کارهای بزرگی انجام دهد؛خادم خانواده وجامعه باشد،از دوران نوجوانی زیر دست چندین استادکار بوده و در هرحرفه ای که بود،استاد کار ماهری برای خودش بود.به طوری که اگر بدلایلی محل کار و نوع حرفه اش را عوض میکرد،استادهایش دلتنگ و پاگیر چنین شاگرد زرنگ و کاری میشدند که نرود وهمانجا بماند.

این مرد بزرگ در دوران جنگ خدماتی را برای جبهه انجام داده که بنا به گفته ی ایشان،تمام آنها وظیفه بلکه باید بیشتر از آن ها خدمت میکرد؛چراکه دفاع از میهن و عِرض و ناموس،جهاد شبانه روزی می طلبد.

«...تا نماز مغرب و عشا کار میکنیم.کمی که خستگی درمی کنیم و شام مختصرمی خوریم،دوباره تا خود صبح جوشکاری طول میکشد...»

طبق گفته این شیر مرد کار و کارزار،در جبهه صف های طویلی از ماشین و کامیون و تانکرها و آبکش ها و...را ظرف مدت 10-15 روز کار شبانه روزی تعمیرمیکردیم که اگر به روال عادی کار در گاراژ با آن همه نیروی کاری و تازه نفس انجام می دادیم حداقل 6ماه طول میکشید.

درجبهه ماشینی نبود که توسط حاج عباس باقری تعمیر نشود به همین علت لقب عباس دست طلا فایبریک را گرفت.

حاج عباس نه تنها خود در جبهه،جهاد کرد بلکه پسر عزیزش حسین را هم عاشق جبهه و جهاد کرد که سرانجام حسین را به خداوند منعم هدیه کرد.

دست مریضات و خدا قوت به این همه کار وتلاش و خدمت شبانه روزی این شیرمردان دفاع از عرض و میهن... 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.