معرفی کتاب با موضوع دفاع مقدس«علمدار»

نه  تو را یک اشاره ای ،نه مرا راه چاره ای

چه دریغ از نظاره ای،به چنین حال زار من 

آقا ،تو چراغ دل منی،گل باغ دل منی

تو همه ی حاصل منی،نشوی از چه یار من!


زندگی نامه شهید سید مجتبی علمدار

سید مجتبی در سحرگاه 11دی ماه 1345 در خانواده ای مذهبی و عاشق اهل بیت در شهرستان ساری دیده به جهان

 .گشود

دوران تحصیلش را در ساری طی نمود و برای اولین بار در حالی که تنها 17 سال داشت به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال 1362  

 

ادامه مطلب ...

معرفی کتاب با موضوع دفاع مقدس«آن بیست و سه نفر»

آن بیست و سه نفر ،نویسنده احمد یوسف زاده،انتشارات سوره مهر در408صفحه

 

در جریان عملیات بیت‌المقدس در سال 1361، عملیاتی که موجب آزادسازی خرمشهر شد، تعدادی از نوجوانان ایرانی در بصره به دست

 نیرو‌های عراقی اسیر شدند. عمده این گروه 23 نفره را نوجوانان کرمانی تشکیل می‌دادند و این برای عراقی‌ها در اوایل جنگ بسیار غریب بود که افرادی با این سن و سال در جنگ شرکت کنند. سن بیشتر این نوجوانان بین 16-13 سال بود و بزرگترین فردی که در این گروه بود، فقط 19 سال داشت. این نوجوانان نیز باید به مانند دیگر اسرا وارد اردوگاه‌ها می‌شدند. صدام با دیدن تصاویر اسرای نوجوان تصمیم گرفته بود که از حضور این نوجوانان در جنگ استفاده ابزاری کند و یک جنگ تبلیغاتی علیه ایران به راه بیاندازد.                                                     

در بخشی از این کتاب خواندنی آمده است:                                                                                                       

«روز دهم تیرماه سال 1361 شمسی مصادف بود با اولین روز از ماه مبارک رمضان سال 1413 قمری در عراق. اقامتمان در زندان بغداد بیش از یک ماه طول کشیده بود و از لحاظ شرعی می‌‌توانستیم نمازمان را کامل بخوانیم و روزه بگیریم. موضوع را با صالح در میان گذاشتیم و او از عراقی‌‌ها خواست ناهار و شام ما را یک‌جا غروب تحویل بدهند تا با یکی افطار کنیم و با دیگری سحری بخوریم. عراقی‌‌ها قبول کردند. اما پیرمرد عرب وقتی متوجه شد تصمیم داریم در تیرماه بغداد و در آن زندان تنگ و دم‌‌کرده روزه بگیریم حسابی شاکی شد. او بارها به صالح توصیه کرد که ما را از این تصمیم منصرف کند؛ اما صالح هیچ‌وقت مانع نشد.                                                                                                                                 

اولین روزه را گرفتیم؛ با سختی بسیار. تشنگیْ کشنده و طاقت‌‌سوز بود. اما، به هر حال، با صدای شلیک توپ افطار همه ‌‌چیز تمام شد و روزه‌‌مان را باز کردیم. در عراق، اعلام موعد افطار نه با اذان که با شلیک گلولة توپ است. روزهای اول رمضان تا این توپ بخواهد شلیک بشود جان ما به لبمان می‌‌رسید....    ادامه مطلب ...

ندا های آشنا ...

همراهان! بیایید از امروز

دل کسی را بدرد نیاوریم،شاید آن دل حرم خدا باشد!

کسی را تحقیر ننماییم و بدکسی را نگوییم ،شاید او محبوب خدا باشد!

در انجام عبادت کوتاهی نورزیم ،چرا که عبادت (به معنای واقعی و اعم)کلید رضایت  خداوند است!

در نماز کاهلی نورزیم ؛شایدآن نماز،آخرین نمازمان باشد!

خشم کسی را  شعله ور نسازیم؛شاید که آن، آخرین رضایت او باشد!

...